
???
*یا رئوف*
خرمشهرِ عزیزم!❤
این روزها که باز وردِ زبان شده ای، دلم برای غربتت بیشتر می سوزد…
یادت هست ده سالِ پیش آمدیم راهیان نور تا با شهدا آشنا شویم، امّا سبزه های تو از ما دلبری کرد و شکارِ نجابتت شدیم و مسافرِ هر ساله ات و دوستِ هر روزه ات…
با نوجوانانت هم قدم و هم نفس شدیم؛ همان ها که حالا برای خودشان جهادگرانی شده اند، چه جهادگرانی!
همان ها که اکنون مایه ی قوّتِ قلب ما هستند.
خرمشهرِ عزیزم!
این روزها تو باز هم تمام قد، در برابر دشمنان ایستاده ای به دفاع از تمامیت جمهوری اسلامی ایران.
چه روزهایی بر تو گذشت و چه روزهایی می گذرد…
وقتی که گفت : تمامِ خرمشهر را منطقه آزاد اعلام می کنم و صدای دست و جیغ و هورا به آسمان بلند شد… قلبم در میانِ این همه بی اطلاعی فشرده شد که مگر منطقه آزاد چقدر مشکلاتتان را مرتفع کرده که فکر می کنید تمامش بشود منطقه آزاد، برایتان یک امتیاز است!؟ چرا می گذارید از رنجتان برای خودشان پله صعود بسازند!؟
حتم دارم تو هم نظاره گرِ تهاجم ها بودی و در پسِ شعارهای خوش آب و رنگ، اشک می ریختی.
از همان روزهای پایانِ جنگ تحمیلی که چشم انتظار دوباره خرم شدنت بودی آنچه بیشتر از آوارهایت، بیشتر از فقر و نداری مردمت و بیشتر از نخل های قتل عام شده ات، بر تنت زخم می زد، همین وعده وعیدها بود، همین زود باوری ها، همین خوش باوری ها و همین سکوت ها!!!
امروز که قرعه ی تهاجم به وحدت اقوام و یکپارچگی ایران از حریمِ تو شروع شده است، خوشحالم که مردمت در برابر خائنین ایستادگی کردند و دستشان رو شد و امیدشان نا امید؛
و خوشحال تر می شوم اگر این سکوت، شکسته و مطالبه گری در مسیرِ قانون ادامه داشته باشد، تا بلکه “خرّم شهر”شدنت را نظاره گر باشم. به امیدِ خرّمیِ ایران!
?معصومه پاپی نژاد
#یادداشت_سفیران