• ۸ بهمن ۱۳۹۹
    27 January 2021
      • خانه
      • درباره ما
      • ارتباط با ما
      • اخبار برگزیده
      • خاطرات سیمرغ
    فهرست »
      • خانه
      • درباره ما
      • ارتباط با ما
      • اخبار برگزیده
      • خاطرات سیمرغ
    جستجو
    ورود
    • ثبت نام
    • گذر واژه را فراموش کرده اید؟
      ۶ آذر ۱۳۹۴
      • دیلمزاد

        1. نویسنده: محمد رودگر
          ناشر: شهرستان ادب
          تعداد صفحات: 248 صفحه

          داستان کتاب روایتگر سه فصل “اویس”، “آسیف” و “دیلمزاد” در سه مکان آمل، تهران و کردستان، در فضای انقلاب، جنگ، منافقین و کمونیست‌ها است.

          راوی داستان اویس است.  سرگشتگی‌اش از همان ابتدای داستان شروع می‌شود چون اعتقاد دارد «گاهی وقت‌ها لازم است کاری را انجام دهیم و بعدها علتش را بفهمیم.»

          شاید به همین دلیل است که «اسلحه را می‌اندازم و می‌دوم. به عقب نگاه می‌کنم. پدر را می‌بینم که می‌گوید: “گم شو”. بازهم می‌دوم. سکندری می‌خورم و کلّه‌پا می‌شوم، ولی بازهم می‌دوم. نمی‌دانی چه حالی شده‌بودم. حرف آخر هرکس مهم است. این خیلی بد است که حرف آخر پدر، “گم شو” باشد. هر دو باید می‌مردیم، خودش هم می‌دانست. ولی حرف آخر مهم است. او حق نداشت یک همچه حرفی بزند. از حالا، زنده و مرده‌ام باید دنبال جای خوبی برای گم شدن باشد و این خیلی بد است!»

          سبک نگارش روان، در کنار جملاتی که از نظر فلسفی ذهن مخاطب را به چالش می‌کشند لذت عمیق خواندن این کتاب را تضمین می‌کند…

          «بسیار دوستانه از سرماخوردگی‌ام مراقبت می‌کنم. آبریزش بینی را دوست دارم و دستمال به دست بودن را و از همه شیرین‌تر، انتظاری باشکوه برای یک عطسه، عطسه‌ای نشئه‌آور. چنان مرا بتکاند که روحم جا‌ به‌ جا شود. تنها مرضی که همه را از پا انداخته و کسی را نکشته. امیدوارم هیچ‌وقت واکسنش کشف نشود.»

          به نقل قول از خود نویسنده در این کتاب زبان و زمان داستانی به طرزی خاص نمود می‌یابد و در پایان داستان به طرز مشکوکی همه حوادث آن زیر سوال می‌رود، به طوری که تشخیص بخش‌های واقعی از موقعیت‌های رویایی داستان بر عهده‌ی خود خواننده است…

          اما خوب به اذعان خود اویس «خوشبختی یعنی چیزهایی مثل ندانستن، نفهمیدن، بی‌فکری، بی‌خبری،… و از همه مهمتر خواب!»

          راستی!… درخت‌ها…

           حضور پررنگی در این ماجرا دارند. اما بر خلاف دیگر داستان‌ها… به هیچ وجه کاراکترشان دوست‌داشتنی نیست!

      برچسب ها:
        دیلمزادشهر ادبکتابکتابخوانیمعرفی کتابمهمد رودگر
      مطالب مرتبط:
      • مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم۱

        به قدری شخصیتی که در کتاب معرفی شده جاذبه دارد که مانند مغناطیس آدم را به خودش جذب می کند.

      • چهارمین جلسه ی کادر خرمشهر

        شلمچه بوی چادر خاکی مادر را می دهد!

      • گزارش تصویری طرح کتابخوانی-برگزار شده توسط ستاره های خرمشهر

        طرح کتابخوانی زمزمه ی پرواز
        اجرا شده توسط ستاره های خرمشهر
        با انتخاب و ارائه ی کُتُبی با مضامین اعتقادی، روانشناسی و اجتماعی توسط ستاره های خرمشهر
        تابستان ۹۵

      دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

© کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است.
دایر شده توسط نگاه نرم