-
نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری
ناشر: دلیل ما، قم" و انک لعلی خلق العظیم "
نقل است که پیامبر اکرم (ص) موقع حرف زدن همیشه تبسم بر لب داشتند. یکی از یارانشان می گوید : من کسی را ندیدم که بیش از محمد (ص) تبسم کند.
کتاب تبسم آفتاب شرح حکایت هایی است که لبخندهای روح بخش محمد رسول الله (ص) را به همراه داشته اند. لبخندهایی از تعجب، مهربانی، شادمانی و… حکایت هایی از حلم و مهربانی و مدارای کسی که در قرآن مصداق خلق عظیم معرفی شده است.
گردآورنده این مجموعه روایات را در یازده فصل با عناوین زیر گنجانده :
- خنده شادمانی کودکانه
- لبخند شگفتی و تعجب
- لبخند حلم و مدارا
- خنده از حرف ها و ماجراهای خنده دار
- تبسم به هنگام سخنان بشارت آمیز
- خنده تائید و تحسین
- لبخند مهربانی و رحمت
- تبسم از شادی دیدار علی (ع)
- لبخند پدرانه به فهم نادرست از یک عبارت
- خنده از خبرهای شادی بخش
- لبخندهای زیبای دیگر
حکایتی از کتاب- ص ۴۹-۵۰ :
گروهی از مسلمانان عازم سفر شدند و برای آنکه در راه دچار کمبود آذوقه نشوند "نعیمان" را به عنوان مسئول توزیع و تقسیم غذا برگزیدند. در بین راه یکی از کاروانیان به نام "سویبط" گرسنه شد و نزد نعیمان رفت تا برای سیر کردن خود چیزی از او بگیرد. نعیمان گفت : " بگذار همه بیایند بعد. " از این برخورد، سویبط کمی ناراحت شد و تصمیم گرفت که هر طور شده آن را تلافی کند. کاروانیان به راه خود ادامه دادند تا آن که به کاروان دیگری رسیدند. سویبط نزد اهل آن کاروان رفت و گفت : " من یک بنده دارم که می خواهم بفروشمش. آیا شما او را می خرید ؟ " آنها با اشتیاق گفتند : " آری. " سویبط گفت : " ولی این بنده ی من خیلی خوش زبان و شوخ است. به شما خواهد گفت که من آزادم نه بنده. آگر دیدید چنین می گوید او را ببرید و به حرفش اعتنا نکنید. " آنها هم پذیرفتند و بنده ی سویبط را در مقابل ده ماده شتر جوان از او خریدند. سویبط، خریداران را نزد نعیمان آورد و او را به عنوان بنده ی خود تحویل خریداران داد. آنها بلافاصله طنابی در گردن نعیمان انداختند تا مبادا بنده ای که خریده بودند فرار کند. هر چه نعیمان می گفت : " این مرد شما را مسخره می کند، من آزادم. " آن ها قبول نمی کردند و با خود می بردند. بدین ترتیب سویبط از نعیمان انتقام گرفت و برخورد او را بر سر غذا، حسابی تلافی کرد. وقتی همسفران نعیمان از ماجرا باخبر شدند، خود را به خریداران رساندند و پس از بیان حقیقت، او را از دست آنان رها ساختند.
حکایت شوخی سویبط و نعیمان را که برای رسول الله (ص) تعریف کردند، آن حضرت مدتی می خندید !
-
۲۴ آبان ۱۳۹۳