امشب، ملکوتیان حول شمع وجودی آفتابی حلقه زده اند و در سرور و شادی غرق اند که معنا می دهد واژه ی عشق را! نجوای هجایش تعبیر می کند عشق دل های زنده را! حاء سین یاء نون! عرشیان به بدرقه ی این گوهر به خود می بالند و در اوج مسرت به زمین و فرشیان رشک می برند که میزبان این روح ملکوتی می شوند! او واژه واژه ی آیات حق را تفسیر می کند و معنا می دهد به بودن و هستی! و ما! اکنون بعد از سپری شدن قرن ها وجود و هستی مان را مدیون بودنت هستیم که تو جان عالمی و در قالب زمان و مکان نمی گنجی! عشق، ایثار، شهادت و شهامت جملگی مدیون حضورت در این سرای فانی هستند! تو خود هم دریایی و هم کشتی نجات که به قاعده ی کل هستی بودنت به بودنمان متصل است! میلادت پرتویی از نور دارد ولی …! پیامبر، آنگاه که رخ پر نورت را می بیند و اشک دل می ریزد و گلوی چون قرص قمرت را می بوسد! راستی قرص قمرت….! ابوفاضل، ابوالفضل العباس، ساقی عطاشی بکربلا! همان که جان می دهد به معنای ولایت پذیری و بصیرت! پناهنده ی وجودش می شوی در اوج عزا و مصیبت ! او خود را آماده کرده برای تعبیر واژگان عشق و ادب! برای سوختن همچون پروانه ای کنار شمع! او هم پدرش فاتح خیبر است ! و آمده تا سربازی کند برایت ای سراینده ی ناب ترین غزل های عاشقی…!
سجادت نیز فخر می فروشد به چنین پدر و عمویی! سربازی می کند برای تفسیر واژگان هزاران غزل عاشورایی به قاعده ی کل هستی تا به بشریت نهیبی بزند که اخلاص و ادب در محضر حق یعنی چه..! ادب چگونه سخن گفتن در محضر کبریایی حضرت حق را مدیون پسرت هستیم ای مولای عاشقان بی پناه!
یا قدیم الاحسان بحق الحسین اشف صدرنا….!
-
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
او واژه واژه ی آیات حق را تفسیر می کند و معنا می دهد به بودن و هستی!