می خندیدند و کل فضا! را روی سرشان گذاشته بودند…بنده هم آن وسط کلافهی رو به خوشحال ایستاده بودم… آب را هم وسط وضو گرفتنششان باز گذاشته بودند… و دیگر هیچ… سایر زائران از سرخوشیمان به وجد آمدهبودند و به بچههای گروهم تذکر میدانند که حرف معلمتان را گوش کنید… برخی زائرین هم به وضو گرفتن بچه ها و نکاتی که بعضاً متذکر میشدم گوش میدادند… برای جدی شدن فضا! و با اهمیت نشان دادن کارشان گفتم عزیزان دقت کنید که زائرین دارند با نحوه ی وضو گرفتن های شما ایرادات وضوی خودشان را برطرف می کنند پس کمتر کنید این شوخی ها و سربسر گذاشتن ها را… خدا خیر دهد آن مسئولین را که گفتند وضوی دانش آموزان را در حین گرفتنش بررسی کنید… ایرادات کم نبود…
از دوره المیاهِ پله برقی دارِ صحن کوثر بیرون آمدیم… سه نفر بچه ها بودند و نفر چهارم بنده… مجدد وارد حرم شدیم… حالا با طیبِ خاطر مطمئن بودند و بودم که نمازشان هم صحیح است… به مابقی اعضای گروه ۱۲ نفریمان در رواقِ دارالحکمهی آستان امام رئوف ملحق شدیم… آن سه نفر! به مابقی بچهها با خنده و شوخی میگفتند خانم دفعه ی بعدی قرار است شما را ببرد… حواستان باشد… منم لبخند ملیحی زدم و گفتم برای این که متوجه شوم نکات وضو برایتان تثبیت شده مجدد شما را با خود خواهم برد و همه با هم خندیدیم…
خاطرۀ یک همرزم از سفر فرهنگی_زیارتی مشهد مقدس- طرح ضامن آهو ۲۱-مرداد ۹۴
بازنشر و کپی خاطرات با اجازه کتبی از گروه جهادی سفیران کوثر نور امکان پذیر است.