«خیالباف» که باشی؛
«تشنه» هم که بشوی؛
حتی نزدیکترین نقطه را «سراب» می بینی. می دوی به سوی سراب.
امّا از یک نگاه سراب اصلا چیز بدی نیست!
آدمی زاد باید مدام «تشنه» باشد تا فرق «آب» را با دیگر نوشیدنی هایی که رافع عطش نیستند، بداند. آدم باید مدام تشنه باشد که سراب که دید، «بدود» تا برسد! تا بالاخره به «یقین» برسد… آدم باید مدام تشنه باشد تا درکش را به «ظهور» برساند!
محضر آقای خود که خود شاهد دویدن های بی امان مان بوده اند، عرضه میداریم:
از ده سال پیش در اوج شلوغی های جوانی و در میان دم و بازدم های روزمرگیِ آدم ها، «سی مرغ»، آن قدر خیالباف و تشنه ی «عشق» بود که برای رفع عطش به قصد «قاف» هنگامه ی پرواز گرفتند. برای رسیدن به همان قاف که «حرف آخر عشق» است! برای «رساندن درک خود به قاف ظهور» شما آقا.
دست مهربان امام رئوف و یاری پدرانه ی ضامن آهو ، رهنمون سمت و سوی اوج گرفتن های مان شد تا در تندبادهای پیش رو مقصدِ پرواز با سراب های بین راه گم نشود و امروز… بعد از سی منزل پرواز بی امان؛… سی منزل ضامن آهوهای عشق؛… تازه خود را در «عین عاشقی» یافته ایم!
اگر چه برای آن تشنگی و طربِ پرواز سال های جوانیِ «سیمرغ» تا رسیدن به «حرف آخر عشق» راه زیاد مانده است امّا، به یقین می توان گفت که حال امروزمان در همین «نقطه عین عاشقی» و پس از طی سی منزل ، عطشناک تر از منزل اول است.
نوشیدنی های غیر از آب سیرابمان نکرده، چیزی از عطش ما کم نشده و اگر دیگر از «قاف» کمتر حرف می زنیم یعنی برای دویدن ها و اوج گرفتن بال های پروازمان «تشنه تر» هستیم. یعنی بیشتر دوستت داریم آقا، همین…
?به بهانه ی به سرانجام رسیدن سی طرح ضامن آهو و دهمین سالگرد تشکیل حلقه جهادی سفیران کوثرنور