یا ضامن آهو
نشسته ام چو غباری،به شوق اذن دخول..بیا،بگو نتکانند پادری ها را…
اماما تو آن هشتمین بهاری که زمستان وجودمان به شکوفه های معرفتش محتاج است،وتو آن حس قشنگی بعد از تشنگی بیابانمان،تو بارانی پس از ناامیدی ونسیمی در پی خوف،چقدر دوست دارم این میهمان مهربان و رئوف را،که به راستی،من مهمان اویم…
اماما،آمدی تا دیگر دلمان تنها نباشد،میلادت بشارت نجات بخش بشری است،تو آن نور همیشه پرفروغی که در تاریکی ها چراغ راهی..به اهل زمین واسمان تبریک،تبریک باد این نعمت ازلی وابدی…
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند …