آدم اگر هبوط را پذیرفت،
یوسف اگر زندان را تاب آورد،
یعقوب اگر تسلیم بود،
عیسی اگر دمی مسیحایی داشت،
نوح اگر در بیابان کشتی ساخت،
ومحمد (ص) …
اگر تمام دورانها به حضور و ظهورش مژده داده شد،
جملگی برای خاطر وجود تواند.
ای پناه بیپناهان و مستضعفان!
ای طلوع خورشید عدالت و شمشیر انتقام خدا از ظالمان!
برای توست که زمین و زمان در انتظارت پیر شدهاند،
و اشک چشم عاشقان یعقوبیات خشک گردیده.
برای چون تویی که همراه تمام مظلومان عالم، زمین را به ارث ببرد تا طعم خوش خلافت الهی را به کام این تَفدیده بشرِ بیابانی بچشاند.
تو حجت خدایی برای جن و انس.
آن منتقم وعده داده شده،
آن نوید آزادی انسان از ترس و تردید و تعلق،
تو مهدی و هادی و احمدی.
تو نور مشتعلِ همان درخت روشن هستی در تاریکی سینای وجودمان.
گلستانی برای آتش به جان افتادۀمان.
کشتی نجات!
امید امیدواران!
شوکت پادشاهان!
یقینِ قاطع در میان تردیدکنندگان!
چقدر به آمدنت محتاجیم …
تو یعنی “خدا از بشر نا امید نیست”.
تو همان “می داند بشر در درونش تو را میطلبد و گواه است به ضرورت وجودت”.
گرچه آغاز امامتت با شهادت مظلومانۀ آن دردانه پدر در اسارت همراه بود …
اما مگر نه این است که شماها امانتداران الهیِ یکی پس از دیگری هستید؟ تا انسان، این موجود ضعیف را نوید جاودانگی ببخشید؟ و مگر نه اینکه تو همان آخرینی؟
مبارک باد این آغازِ آخرین!
و این رفعتِ مقام که کسی را قوۀ تصور آن نیست،
بر ما،
و بر خاندان پاکت.
سلام بر تو،
و بر پدرانت،
و بر امامتت،
و بر حجتی که برای خلایق آوردی.
سلام برتو!
آنگاه که از کنار کعبۀ مقدسه فریاد “انا المهدی” سر دهی و تمام آزادگان را به گردت بکشانی.
سلام برتو!
روزی که زاده گشتی و روزی که بمیری وروزی که برانگیخته شوی…
چه خوب است که هر صبح و شام ما را “تو” دعا میکنی!