نامش محمدحسین بود، فهمیده!
محمد حسین فهمیده…
تنها دوازده سال داشت که موج حوادث انقلاب اتفاق افتاد و روح او را با خود همسو کرد.
او نوجوانی خوش برخورد، شجاع، فعال، کوشا بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز میخواند و احترام خاصی برای والدینش قائل بود.
نوجوان!
شاید بهتر باشد بگوییم بزرگ مرد کوچک…
گاه واژه ها هستند که انسان ها را کوچک شمرده و زیر سوال میبرند،
ولی اینبار او بود که با همه ی بزرگی خود واژه ها را کوچک شمرده و از خود اراده ای نشان داد تا روزی با نام او با یاد او به عنوان نوجوانی بسیجی در تاریخ تقویم این سرزمین حک شود.
وی شیفته و عاشق رهبر انقلاب بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت.
او میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم.
در همین دوران بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.
محمد حسین فهمیده خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز میگردانند و میخواهند در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.
اما این مرد کوچک با قلب بزرگ خود رضایت نمی دهد و خطاب به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم.
در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی محمد حسین خود را به جبهه جنگ میرساند اما برای اثبات لیاقت و شجاعت خود علیرغم سن کمش در هر کاری پیش قدم شده و از خود استعداد و توانایی نشان میدهد
تا مجروح شده و حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده میگوید: من به شما ثابت میکنم که میتوانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
و همین طور هم شد…
او یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند.
حال زمان آن رسیده تا این بزرگ مرد عزم و اراده استوار خود را به همگان نشان دهد.
در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته است،به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید.
بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز به شهادت می رسد.
افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، روحیه خود را می بازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند…
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است.
به این ترتیب و با این کلمات، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده در بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱، به خاک سپرده می شود.
و هشتم آبان به عنوان سالروز شهادت او «روز بسیج دانشآموزی» و همچنین روز ۱۳ آبان به افتخار او به عنوان روز دانشآموز در ایران نامگذاری شد و سازمانی به همین نام زیر نظر بسیج مستضعفین تشکیلشد.