خادمه ای در منزل زن ومردی داستان عشق شان را این گونه روایت می کند! “در چند سالی که در خانه ی آنها بودم جز بانوی خانه، کسی در را به روی مرد خانه باز نکرد”!
حتی بعد از سوزاندن درب خانه! مرد خانه برای آنکه ظلم روا شده بر اهل منزل در تاریخ بماند، برای خانه دربی نصب ننمود و به جای در، پرده ی چرمی سنگینی به چهار چوب آویخته بود.
بانوی منزل جراحت هایی از جور مردم نابخرد زمانه اش برداشته بود و بر اثر جراحات، مریض و نحیف گشته بود اما همچنان در روزهای آخر عمرش، وقتی همسرش بر این پرده ی چرمین دق الباب می کرد خود را به در رسانده تا با روی گشاده از همسرش استقبال کند و مرهمی باشد بر فشارهای سیاسی و اجتماعی همسرش!
خادمه ای به نام فضه از عشق شریف ترین و والاترین همسران گیتی روایت می کند! از عشق حیدر فاطمه و زهره ی علی!
این همان خادمه ی حبشی بود که با گریه بعلت دوری از فرزندانش وارد بیت امیرالمومنین و بی بی دو عالم شد! بعد از مدتی امیرالمومنین آزادش کرد اما او نرفت و این بار می گریست که می خواهم در خانه تان بمانم!
محبت این خانواده در ادوار و قرن ها ماند تا بدانیم چگونه باید زندگی کرد!