مدینه شاید اولین باری بود که چنین میهمانانی غریبه به خود میدید.کاروانی متشکل از ۶۰ مسیحی اهل نجران با کلاه هایی جواهر نشان و صلیب هایی آویخته بر گردن.وارد مسجد شدند و خواستار ملاقات با پیامبر اکرم (ص). اما پیامبر مهربانیها به میهمانان تازه وارد توجهی نمی کنند.جواب را نفس پیامبر،امیرالمؤمنین ، خوب می دانند. خطاب به مسیحیان میفرمایند:((پیامبر با تجملات و تشریفات میانه ای ندارند….با هیأتی ساده به حضور ایشان برسید.))
پیامبر این بار استقبال گرمی از مسیحیان می کنند.
بزرگشان از نامه ی رسیده از پیامبر برای پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه می پرسد.می گوید ما به خدا ایمان آورده و به احکامش عمل می کنیم.پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و عمل میکنید، مغایرت دارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
یکی دیگر از بزرگان مسیحی پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی پاسخ این کلام را برای پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو میکند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید…»
و میفرمایند «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
سکوت جلسه را فرا گرفته که عاقبت اسقف اعظم به حرف میآید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی پیام خداوند را به پیامبر میرساند:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»
و فردای آن روز مسیحیان نجران شرمنده از پیشنهاد خود که پیامبر با عزیزترین های خود آمده اند.