به کربلا رفتن با رفیق صفا دارد! الرّفیق ثُمّ الطّریق
از خانه بیرون آمد تا راه فرار از کوفه را به دست آورد.
دید بازار آهنگران بسی رواج دارد. لشکر ابن زیاد سرهای نیزه تیز می کنند و تیرهای خود را به زهر آب میدهند و شمشیرهای خود را صیقل مینمایند، به مسلم بن عوسجه برخورد که حنا می خرید.
خبر ورود امام علیه السلام را در زمین کربلا به او داد. هردو مهیای فرار شدند…(فرسان الهیجا،ج۱،ص۹۰٫ معالی السبطین،ج۱،ص۲۲۸)
و اینگونه حبیب و مسلم کربلایی شدند، به برکت رفاقتشان. وَحَسُنَ اولَئِکَ رَفیِقَاً(سوره مبارکه النساء/آیه۶۹)
تک خوری ممنوع! همه جا رفقا را به یاد داشته باش، حتی در به حسین رسیدن….
بنوش و بنوشان! برس و برسان!
جان و اساس رفاقت ، قصه ی «تواصی» است، به اشارت سوره ی عصر.
تو دیگران را تواصی کنی و دیگران تو را. وَتَوَاصَوا بِالحَق وَ تَوَاصَوا بِالصَّبرِ(سوره مبارکه العصر/آیه۳)
و… تا آخرین دم هم موعظه شنیدن و دیگران را موعظه کردن: تواصی به حقیقتی چون حسین علیه السلام و تواصی به صبر کردن بر یاری او تا آخرین دم.
… بالای سر مسلم آمد به همراه اربابش حسین علیه السلام.
«مسلم! حبیب را نصیحت کن!»
«اوصیک بهذا الرجل»، یعنی حسین؛ این مرد را رها مکن. بر تو باد یاری حسین!
«تواصی» یعنی همین و مصداق «تواصی» در عالم رفاقت – آن هم تا پای جان – در کربلای حسین است با جلوه گری حبیب و مسلم!
رفاقت و شئون آن را باید از کربلا آموخت.