نماز عشق را همراه باران میخوانم. عجیب است که من هنوز هم بوی کربلا میشنوم. لباس مشکی ام را مرتب میکنم و میروم سمت باب الجواد میدانم که جواد را دوست داشتی چون حسین که اکبر را دوست داشت .
کنار باب الجواد می ایستم نگاهم که به حرمت آشنا میشود دوباره دلم میلرزد نسیمی در صحن وسرایت میپیچد .
وارد صحن که میشوم صدایی در گوشم میپیچد:
صدای غربت و مردی که در حرم تنهاست
صدای ناله و مردی که غریب الغرباست
صدای گریه ی آهو و درد سم قوی
صدای خنده ی مامون و نگاهی که رضاست
تو از میان حرم با دلم سخن گفتی
“بیا بیا به حرم کربلای تو اینجاست”
دلم شور می زند… آقایم رضاست به قضای خدا،و اسمش علی ست… ببارید ابرها… گریه کن آسمان… گویند میوه ی بهشتی ست انگور…انگور زهرآلود اما،نه… ای علی…پسر موسی… مراقب باش… دشمن،نام علی را با خون خواهد شست… انگور زهر آلود،پاره های جگر… مأمون،نام علی را با خون شست،
رسم علی را اما، نه…
آقایم تا ابد رضاست