سه سالگی سن عجیبی است. جسم نحیف است. زخم تازیانه خورده باشد و درد بیمادری و فراغ پدر هم باشد بدتر. اما عمه داشته باشد خوب است! میتوان از او سراغ پدر را گرفت! همین خوب است!
سه ساله است طفل و از اسیران. سرِ جدا از پیکر پدر را که در خرابه میآورند… شبیه حرفهای عمه نیست! این خیلی بد است! اینبار شمعی سه ساله به گِرد سَر پروانه میچرخد و…
اصلاً میدانستی مرثیهخوانی سه سالگی نمیشناسد؟ مثل خار مغیلان، یا حتی سیلی، یا حتیتر تازیانه؟ یکباره فرود میآید. همانطور بر زبان که آن یکی بر پا و آن دیگری بر گوش و آن دیگرتر بر نحیفی جسم در سه سالگی.
سه سالگی سن عجیبی است. سَر یک پروانه میتواند در سه سالگی روحِ یک شمع چنان سِرّالاسراری بگوید که وقتی آب شدنش تمام شد، دود سفیدی شود و با روح پروانه عروج کند.