مرحوم سیّد رضى به دنبال این سه جمله حکمت آمیز اضافه می کند که در روایت دیگرى از امام تعبیر دیگرى در این باره دیده می شود که فرمود:
«مسالمت جویى وسیله پوشاندن عیبهاست و آنکس که از خود راضى باشد افراد خشمگین بر او بسیار خواهند بود»؛
(وَرُوِیَ أَنَّهُ قَالَ فِی الْعِبَارَهِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَیْضاً: الْمَسْأَلَهُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ، وَمَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ)
امام علیه السلام در این عبارات نورانى و آنچه در ذیل آن آمده بر چهار مطلب تأکید می کند: نخست میفرماید: «سینه عاقل گنجینه اسرار اوست»؛
(صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ)
یعنى همانگونه که صاحبان ثروت اشیاء قیمتى را در صندوقهاى محکم نگاهدارى می کنند، انسان عاقل نیز باید اسرارش را در دل خود پنهان دارد، چرا که اسرار او اگر به دست دوست بیفتد گاه سبب ناراحتى اوست و اگر به دست دشمن بیفتد ممکن است سبب آبروریزى او شود. به علاوه بعضى از اسرار ممکن است با سرنوشت ملتى ارتباط داشته باشد که اگر بی موقع فاش شود سبب خسارت عظیمى براى جامعه گردد. به همین دلیل در حالات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است: هنگامى که تصمیم بر غزوه و پیکارى با دشمن میگرفت کاملًا آن را پنهان میداشت. به عنوان نمونه مسئله فتح مکه بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله حد اکثر پنهانکارى را در آن به خرج داد که اگر این کار را نمی کرد و خبر به اهل مکه مىرسید آنها بسیج می شدند و خونهاى زیادى در حرم امن خدا ریخته می شد؛ ولى پرده پوشى پیغمبر صلى الله علیه و آله بر این سرّ سبب شد که مکه بدون هیچگونه مقاومت و خونریزى تسخیر شود و فصل تازه اى در پیشرفت اسلام و بازگشت مخالفان به سوى حق گشوده گردد.
مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود به اینجا که می رسد، نکوهش شدیدى از وضع دنیاى امروز می کند که انواع اسباب و وسایل براى تجسس و کشف اسرار افراد اختراع شده و به طرز وحشتناکى اسرار همگان فاش می گردد.
در حدیثى که در غررالحکم از امام علیه السلام نقل شده می خوانیم:
«سِرُّکَ أسیرُکَ وَ إنْ أفْشَیْتَهُ صِرْتَ أسیرَهُ؛
سرّ تو اسیر توست و هنگامى که آن را افشا کنى تو اسیر آن خواهى شد».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
«إِظْهَارُ الشَّیْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَهٌ لَهُ؛
آشکار کردن چیزى پیش از استوار شدن آن سبب تباهى آن می گردد».
بعضى افراد هستند که می گویند ما سرّ خود را فقط به دوستان صمیمى می گوییم غافل از اینکه آن دوستان صمیمى نیز دوستان صمیمى دیگرى دارند و به گفته سعدى: رازى که نهان خواهى با کس در میان منه؛ گرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشند.
سپس امام در دومین جمله مىفرماید: «خوشرویى و بشاشت، دام محبت است»؛
(وَالْبَشَاشَهُ حِبَالَهُ الْمَوَدَّهِ)
بدون شک افراد خوشرو و خوش برخورد که با چهره گشاده و لبهاى پرتبسم با دیگران برخورد می کنند، دوستان زیادى خواهند داشت و به عکس، افرادى که با قیافه در هم کشیده و عبوس و خشم آلود با دیگران روبه رو می شوند، مردم از آنها متنفر می گردند.
از آنجا که جلب محبت باعث اتحاد صفوف و وحدت کلمه می شود، در روایات اسلامى ثوابهاى زیادى براى خوشرویى و بشاشت نقل شده است؛ از جمله در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام در بحارالانوار میخوانیم که فرمود:
«إِذَا لَقِیتُمْ إِخْوَانَکُمْ فَتَصَافَحُوا وَأَظْهِرُوا لَهُمُ الْبَشَاشَهَ وَالْبِشْرَ تَفَرَّقُوا وَمَا عَلَیْکُمْ مِنَ الْأَوْزَارِ قَدْ ذَهَبَ؛
هنگامى که برادران دینىخود را ملاقات مىکنید با هم مصافحه کنید و بشاشت و مسرت را در برابر آنها اظهار کنید و در نتیجه هنگامى که از هم جدا مىشوید گناهان شما بخشوده خواهد شد».
در سومین جمله مىفرماید: «تحمل ناراحتىها گور عیبهاست»؛
(وَالْاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ)
اشاره به اینکه بسیار می شود انسان از رفتار بعضى از دوستان و آشنایان و یا حتى افراد عادى ناراحت می گردد و یا مشکلات و مسائلى در زندگى پیش می آید که انسان را نگران می سازد. کسانى که اینگونه ناملایمات را تحمل کنند به فضیلت بزرگى دست یافته اند که عیوب انسان را می پوشاند و به عکس، افراد ناصبور و بی حوصله داد و فریاد بر می آورند و به سخنان یا کارهایى آلوده می شوند، که سر تا پا عیب است.
این احتمال در تفسیر این جمله نیز هست که بسیارى از بی تابی هاى انسان بر اثر شکستهایى است که در زندگى براى او پیش آمده که اگر بىتابى نکند دیگران از این شکستها که بر اثر ندانم کاری ها به وجود آمده باخبر نمی شوند و به این ترتیب عیوب او پوشانیده خواهد شد. در غیر این صورت همه از نقطههاى ضعف او باخبر می گردند.
سپس امام علیه السلام در چهارمین و آخرین نکته مىفرماید: «آنکس که از خود راضى باشد افراد خشمگین بر او بسیار خواهند بود»؛
(وَ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ)
دلیل آن روشن است، زیرا فرد از خود راضى انتظار دارد دیگران براى او احترام فراوان قائل شوند، همه به او سلام کنند، در مجالس، صدر مجلس را به او اختصاص دهند، روى حرف او سخنى نگویند و پیوسته زبان به مدح و ثنایش بگشایند. هنگامى که اینگونه احترامات را نمی بیند و مردم او را در جایگاه اصلی اش می شناسند نه آنچه خودش ادعا دارد، نسبت به مردم بدبین مىشود و زبان به بدگویى می گشاید و بی اعتنایى پیشه می کند و همین امر مردم را به او خشمگین می سازد. به دیگر سخن، این صفت زشت هم او را نسبت به مردم خشمگین میسازد که به گمانش حق او را ادا نمىکنند و قدر او را نمیشناسند و هم مردم را نسبت به او.
به عکس، کسانى که خود را در جایگاه نقد و انتقاد قرار می دهند متواضعانه با مردم برخورد می کنند، هرگز خود را طلبکار نمی دانند و پیوسته براى دیگران احترام قائلند و این امر دوستان فراوانى براى آنها جلب میکند.
منابع:
غررالحکم، ص ۳۲۰، ح ۷۴۱۵٫
بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۲۵۴٫
بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۰، ح ۳٫
کافى، ج ۲، ص ۱۰۳، ح ۱٫
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸ ص ۹۸٫